۱۳۸۷ مرداد ۲۶, شنبه

نسل ما

از روز پنج شبنه 24 مرداد ماه طی سه روز، فرهنگسرای ارسباران برگزار کننده یک کنسرت جَز بود. شب دوم این اجرا رو دیدم. زخمی کهنه باز و این نوشته متولد شد... نوازنده ی گیتار، ماهان میر عرب رو تو آنسامبل ِ پیتر سلیمانی پور دیده بودم. جوانی متولد 1362 انصافا هم جَز رو خوب شنیده و فهمیده و نوازنده خوبی هم هست. همینطور دارمر و بیس زن گروه رو هم قبلا می شناختم. فقط این بار حمزه یگانه، عضو جدید گروه آبرنگ بود که بسیار زیبا پیانو می زد... جدای تکنیک نوازندگی که هر چهار نفر شاید بشه گفت بهترین ها تو ایران هستند، از لحاظ آهنگ سازی قطعات خیلی چنگی بدل نمی زد و شاید بشه گفت غیر از دو سه قطعه، بقیه قطعات حرفی برای گفتن نداشتند ولیکن وقتی تو سالن روی صندلی نشسته بودم یادم به چند ماه پیش افتاد که بین دانشجو ها و برو بچه های کتاب خون، قشر روشنفکر، هر جا که پا می ذاشتم حرف محسن نامجو وموسیقی تلفیقی بلوز و سنتی بود. دیگه فضای سالن رنگ و بویی برام نداشت. خاطرم پر شده بود از محسن نامجو و ترنج و جبر جغرافیایی و ... ناخودآگاه به چهره های نوازنده ها روی سن که نگاه می کردم، جوانی، و از نسلی دیگر بودن کاملا مشهود بود. مشخص بود که تو فضای متفاوت از ما که با محسن نامجو همسن و سالیم، بالیده اند. محسن نامجو سه دهه از عمرش رو تو جنگ و درد و فریاد سپری کرده؛ این باعث خلق چنان آثاری شد که شاید صد سال زودتر از زمانی که می بایست، منتشر شد. تبش هم چه زود فروکش کرد. آه از این صرافان گوهر ناشناس... افسوس و صد افسوس که عصبیت همیشه باعث رشد آدمی نیست و هرز گاهی چنان شتابی به آهنگ زندگی انسان می دهد که تبعاتش محروم شدن نسلی از آثاری است که فریاد فروخورده هزاران بی زبانِ ... با اینحال شتاب زده گی این چنین باعث این شد که همانقدر که زود در محافل جا باز کرد، با همان سرعت نیز فراموش شد. اما دوستانی که دیشب روی سن مشغول نوازندگی بودند، فرای درد زمانه، در لذتی غرق بودند که ...

اصلا کی گفته همه چیز باید رنگ و بوی سیاسی و اجتماعی داشته باشد؟ شاید واقعا ما نسل پیشی ها، زودتر گورمون ور گم کنیم، برای همه و خودمون بهتر باشه. خوشی رو به یکسری جوون که اومدن تو سالن اصلا به موسیقی کاری ندارن ودارن از این زندگی لذت می برن، نمی تونیم ببینیم. اصلا ما چه می فهمیم جز چیه؟ ما چه می فهیم موسیقی خوب چیه و موسیقی بد چیه؟ اصلا کی گفته ما بلند شیم این همه راه تا ارسباران بریم و پول بلیط نداشته باشیم و مسئول سالن برای اینکه طبقه بالا دوست ما گالری عکس داره ما رو راه بده تو و بعدش ما بشینیم راجع به یه سری جوون چرت و پرت بگیم و ...

۶ نظر:

khakiasmani گفت...

سلام
موسیقی و اجرای اون مثل تمام جلوههای دیگه ی هنر مقوله ای چند وجهی که هرکسی از ظن خودش میتونه دستی بر اون ببره .
هم میشه ناب اجراش کرد واز این بابت لذت برد
وهم وسیله ایه برای بیان دغدغه های فلسفی و اجتماعی و سیاسی
منافاتی با هم ندارن
اما راجب نامجو...
باید بگم که گمون می کنم که دوباره پیداش بشه،وراجب زودبودنش،گرچه ما 1000سال از دنیا عقبیم،اما بازهم برای اجتماع امروز زود بود،و این حقیقتا جای تاسف داره
و راجب نسل خودتون...خیلی کم لطفی کردیدها...

پــروانه گفت...

در همه ی نسل ها همه گونه فکری دیده می شود. به خصوص امروزه که اینقدر ارتباطات زیاد شده است.
هنوز سنت به شدت خوراک مردم ماست و جوانتر ها که از آن بیزار هستند برای رسیدن به مدرنیته فقط یک سری ظواهر را می بینند و به بیراهه می روند.
ناگفته نماند که جوان های بسیار متفکر هم داریم البته مانند جواهر کمیابند.
پروانه

Ba in hame گفت...

با تو هم عقيده‌ام در عدم درك بسياري از اين نوازنده‌هاي جديد و اين شايد بسيار غريب نيست كه به گفته‌ي خودت ما از نسلي و انگار قرني ديگريم. همان‌طوري كه نمي‌شه ويكتور خارا رو به الويس پريسلي ربطي داد، همانطور قضاوت در باره‌ي آنچه مي‌شنويم و گمان به بي‌ريشه‌گي‌اش مي‌بريم رو بايد به آينده واگذار كنيم.
شايد بعضي وقتا فراموش مي‌كنيم كه همه‌ي كارها و همه‌ي هنرها براي زيباتر كردن زنده‌گي خلق مي‌شوند و اگر شكايتي هست از كمبود و نبود زيبايي است حتي رنج در خدمت سرمستي است.
شاد زي

یوگی بدون گورو گفت...

مهسا جان، ممنون از توجه ات. نامجوی دوباره باز آمده حکایتی دیگر داره و برای نامجو شدنش دوباره باید از نو جو رو بسازه که به گمانم...

یوگی بدون گورو گفت...

بانو پروانه گرامی، به نظر شخص من تقابل سنت و مدرنیته، تنها ریشه در سنت ندارد... نگاهی به امروزیان بیاندازید، که ایشان آینده گانند. آیا ایشام سنت سازانند یا سنت بردوش خرامان...
راجع به نسل جوان سوء تفاهم نشود، منظورم تکنیک محض بود... ممنون از نظرتون

یوگی بدون گورو گفت...

شهرام عزیز کاش در سالن حضور داشتی و می دیدی که مجیز فیلم ساز فریم به مزدی را چطور می گفتند، تنها برای اینکه در آنسوی آبها... آخر کنسرت رفته بودیم خیر سرمان نه گفتگوی خودمانی نوازندهای خردسال با اسپانسرشان!!!؟ لااقل تو که منو خوب می شناسی. کاش چیزی بود تا دنبال ریشه اش می گشتم... ممنون