۱۳۸۷ مرداد ۱۵, سه‌شنبه

تقدیم به اشک های سوگل

جولیا

عزیزم می شه به من بگی چرا انقدر پشت اون پنجره می شینی و خونه مردم رو نگاه می کنی؟ عزیزم اینکاره خوبی نیست می فهمی؟ حرکات دست و صورت دخترک کوچولو به مادر فهموند که اون خونواده یه سگ خیلی خوشگل پشمالو خریدن و اون داره به اون سگ نگاه می کنه. دختره گلم با اینحال تو نباید دائم تو خونه ی همسایه رو نگاه کنی. فهمیدی دخترکم؟ دخترک با حرکت سر حرف مادرش رو تائید کرد. تو اتاقش دوید و با مداد رنگی روی یک کاغذ سعی کرد یه سگ سفید پشمالوی کوچولو بکشه. مادرش موقع خواب کنار اون دراز کشیده بود و چون می دونست که دخترک صدای اونو نمی شنوه، سعی می کرد بدنش رو به اون بچسبونه تا با حرکت بدنش که ناشی از نفس کشیدن بود، به اون کوچولو آرامش بده. صبح زود بعد از بیدار شدن دوید تو حیاط و از دور دخترهای همسایه رو دید که با سگشون دارن بازی می کنن. مادر بعد از اینکه حسابی خونه رو دنبالش گشته بود سراسیمه اومد تو حیاط و دخترک رو دید که صورتش رو لای نرده ها گذاشته و داره بازی بچه ها رو نگاه می کنه. دخترک رو بغل کرد و سر میز صبحونه برد. حواس دختر به هیچ چیز نبود و تند تند لقمه های نون و پنیر رو قورت می داد که به تماشای سگ همسایه بره. وقتی پشت اون پنجره برگشت، خبری از بچه ها و سگ نبود... چند ماه بعد یه روز که مادرش از خرید برگشت خونه دخترش رو سر جای همیشگی ندید. تو اتاق نشسته بود و اشک می ریخت. دخترم چیزی شده؟ حرکات دست و صورت دختر با بالا وپایین شدن قفسه سینه وگلوله های اشک... دخترم عزیزم مطمئنی؟ سگ همسایه گم شده؟

۱ نظر:

پــروانه گفت...

چقدر احساسات کودکان در مورد حیوانات پاک است
و سگ چه حیوان دوست داشتنی است و چقدر این حرف که میگن سگ نجسه اشتباهه

داستان قشنگی بود

پروانه