۱۳۸۷ مرداد ۲۱, دوشنبه

تکیه

حالا دیگه راهی جز فراموش کردن نداشت. رفته بود و جای جای خونه پر از خاطرات اون بود. سالها باهم کلنجار رفته بودن و حالا اون هر روز صبح باید پا می شد و گلدوناشو آب می داد. چه فایده داشت. اون که دیگه برنمی گشت.صداتو بیار پایین همسایه ها می شنون.به جهنم که می شنون. بذار همه بدونن من با چه موجودی زندگی می کنم. چندبار بهت بگم من، نمی تونم اونجوری که تو می خوای زندگی کنم. همه زندگیم شده گوش کردن به تو و اون دستوراتی که ایکاش مال بابات نبود. هزار بار گفتم اسم بابام و نبر وگرنه. ورگرنه چی اون پیرمرد بیچاره که سپر بلای توئه. هر چی میشه میندازی گردن اون بیچاره، حالا تا اسمشو کسی ببره، خونت بجوش میاد؟ خودش بود و یه زیر سیگاری پر از فیلتر سیگار و یه کام خشکیده و شیشه آب. نه دلش می خواست چیزی بخوره نه با کسی حرف بزنه. تو خاطراتش فرو رفته بود و لحظه ای نمی تونست سر پا بایسته. رو همون صندلی همیشگی نشسته بود و سیگار می کشید. صدای زنگ اونو از جاش پروند. ببین کیه. تو ببین، من دارم لباس عوض می کنم. آخه الان کیه این وقت روز؟ من چه می دونم حتما یکی از اون دوستای شماست که ظهر و صبح زود حالیشون نیست. بیا ببین کیه. بابا تو مگه هیچی سرت نمی شه، لباس تنم نیست. اَه این زناهم که یا دارن لباس می پوشن یا در میارن. یا آرایش می کنن یا پاک می کنن. بله بفرمائین. سلام خانوم حال شما. خوش اومدین .نه نه مزاحم چیه بفرمائید بالا... کی بود؟ اون پیرهن سفیدِ من کجاست؟ کیه ؟ اون دوستت کی بود که تازه طلاق گرفته. چرا گفتی من خونم؟ مگه بهت نگفته بودم نمی خوام دیگه بیاد خونمون؟ می گفتی نیست . زشته بابا دو دقیقه میاد می شینه و میره دیگه. حالا اون مونده بود و گلدونایی که باید آبشون می داد. زنا همشون همینطورن. آدمو می ذارن ومیرن. الان حتما با یه نفر دیگه خوشه. همشون همینطورن. الان بیست روزه که رفته. شاید تا الان عروسی کرده. نه اون بدون من نمی تونه زندگی کنه. اون همه سال تو سرو کله هم زدن . اون همه دیونه بازی. اون همه گلدون برای آب دادن. انگار از دستِ من آب نمی خورن. حتما الان با یکی دیگه داره ... نه بابا نمی شه که منو به این سادگی فراموش کنه... گلدوناشو چیکار کنم؟ خدایا کاش گلدوناشو...

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سلام بر شما
اول اينجا بايد تشكر كنم كه به من سر مي زنيد و از اينكه همسايه تان را از ياد نبرديد ممنونم. اين داستان كوتاه شما را بسيار دوست داشتم. (گرچه معتقدم برعكس اين موضوع بيشتر صادق است ( اصلاً فمنيست نيستم)). اما فضاي نوشته هاي شما به من ديد بصري خاصي مي دهد. اين كار شما هم امپرسيون ختصي به من داده و براي شما كاري را كه از اين فضا خواهم كشيد،‌ايميل خواهم كرد.
روزتان خوش.