۱۳۸۷ مرداد ۳, پنجشنبه

تاریخ تحولات اجتماعی 4

بخش سوم

[ اصولا کلمه فلسفه در ذهن، یکسری معانی پیچیده و مبهم را تداعی می کند. این موضوع سالهاست که بسیاری را بخود مشغول داشته که موضوعات فلسفی اصولا پیچیده و بسیار ثقیل هستند. چرایی این موضوع شاید در ابتدا ساده به نظر برسد ولی زمانیکه ریشه آنرا از بعد تاریخی بررسی می کنیم، ریشه را در جایی می بینیم که نه تنها به مسائلی که دردو بخش گذشته مطرح نمودیم بی ربط نیست، که خود راهگشای ما به شناخت انواع حکومت و طرق تثبیت آنها و در نهایت تصمیم به چگونگی برخورد با آنها، خواهد بود. کتب تاریخ فلسفه نوشته ویل دورانت، برتراند راسل و حتی فلسفه به زبان ساده (دنیای سوفی ) یوستین گادر، انسان را چنان مجذوب تحول فکر می کند، که شاید کمتر کسی بتواند ضمن دنبال نمودن سیر فلسفه در تاریخ، نقش این مقولات را در شکل گیری مناسبات اجتماعی نیز از نظر بگذراند. شاید اولین بار این پنجره توسط پوپر بروی جهانیان گشوده شد و همه را به تفکر واداشت که اگر فلسفه بعنوان ابزار در دست حاکمین قرار گیرد چه نتایجی در بر خواهد داشت. نگاه این چنین به بزرگان فلسفه ممکن است، کام انسان را به خشکی بکشاند ولی بد نیست یکبار نیز از دید چنین فیلسوفی بدانها نگریست. اگر به مبنای بحث بازگردیم که شکل گیری نهضت ها علیه نظام های استبدادی بود، خاطر نشان کردن این نکته ضروری است که به نظر پوپر چند تن از فلاسفه در تئوریزه کردن چنین حکومت هایی نقش بنیادی داشته اند. افلاطون ، ارسطو ، هگل و مارکس فیلسوفانی هستند که با نگرش تاریخی ( تاریخی نگری ) خود همیشه راه را بر ظهور دموکراسی، بسته اند. پوپر با تعریف جامعه بسته که در آن مبنا بر اصالت جمع قرار دارد وجامعه باز که در آن اصالت فرد بعنوان مبنایی برای اسقرار دموکراسی است، دست به قلم برده و سعی برای نشان دادن این دارد که چگونه می توان دموکراسی را از طریق مهندسی اجتماعی و تحولات جزء به جزء مستقر نمود. بنظر نگارنده بررسی اجمالی دیدگاه های فلاسفه ای که نامشان رفت خالی از لطف نبوده و شاید به نگاهی جدیدی در نقد برای خواننده بیانجامد. ]

افلاطون

طرح کلی زمینه نظری یا مابعدالطبیعی نظریه افلاطون درباره تغییر اجتماعی، در کتابهای او جمهوری و قوانین، چنین ترسیم شده است. زمینه مذکور همان جهان لایتغیر صور یا مثل است که جهان چیز های متغیر در زمان ومکان، فرزند آن است. صور یا مثل نه تنها لایتغیر و فساد ناپذیر، بلکه کامل، راستین، حقیقی و خوبند. اگر نقطه آغاز هر گردش و تغییر، کامل و خوب باشد، تغییر فقط می تواند حرکتی باشد دور شونده از کامل و خوب و باید به سوی نقص وبد، یعنی به سوی فساد سیر کند. پس به موجب تعالیم افلاطون تغییر، شر و سکون ایزدی است. پیداست که این نظریه به جامعه بشری و تاریخ آن قابل اطلاق است. نظریه صور چنین سهم مهمی در فلسفه افلاطون پیدا کرد زیرا که او پی برد که که این نظریه قادر به تبیین روند انحطاط است. لیکن عظمت افلاطون به عنوان جامعه شناس در نظر ورزی های کلی و انتزاعی او درباره قانون انحطاط اجتماعی نیست؛ در غنا و جزئیات مشاهدات و در حدت وتیزی شهود جامعه شناختی اوست. افلاطون اقسام دولت ها را بدین ترتیب توصیف می کند. نخست پس از دولت کامل ، جاه سالاری می آید یعنی حکومت اعیان و نجبائی که جویای نام وافتخارند. دوم الیگارشی یعنی حکومت خانواده های توانگر. در مرتبه بعد دموکراسی متولد می شود که حکومت آزادی به معنای بی قانونی است و آخراز همه حکومت جبر وزور. به بیان دیگر وجهه نظر او نظریه ای اصالت تاریخی در باب جامعه است. افلاطون دموکراسی را فرزند جنگ داخلی بالقوه میان الگاریک ها می داند و می گوید : دموکراسی زمانی به دنیا می آید که تنگدستان چیره می شوند، بعضی را می کشند و دیگران را بیرون می رانند و حقوق شهروندی و مناصب دولتی و اجتماعی را به طور برابر با بقیه تقسیم می کنند. تحلیل جامعه شناسی افلاطون، برنامه سیاسی او را آشکار می سازد. طبق اعتقادش به اصالت تصور می گوید هر تغییر سیاسی را متوقف کنید. و هرگونه تغییر را می توان متوقف کرد اگر دولت به نسخه دقیق اصل- یعنی صورت یا مثال شهر- مبدل گردد. با این ضابطه که بازگردید به طبیعت. بازگردید به وضع اولیه نیاکانمان، وضع بدوی یا اولیه ای که موافق طبیعت بشر بنیاد شده بود و بنابراین با ثبات و پایدار بود. بازگردید به پدرسالاری قبیله ای روزگار پیش از هبوط، به حکومت طبقاتی فرزانگان اندک شمار بر جاهلان بسیار. نمای آرمان شهر افلاطون چنین است: در شهر ما هرکس باید به یک کار بپردازد و آن کاری است که سررشت او طبیعتا و به بهترین وجه با آن متناسب است. و اگر کسی که طبیعتا کارگر است وارد طبقه جنگاوران شود و یا جنگاوری بدون داشتن شایستگی به طبقه نگهبانان درآید، این قسم تغییر و توطئه گری پنهان به معنای سقوط شهر خواهد بود. وقتی عدالت در دولت برقرار می شود که حاکم حکومت کند و کارگر کار کند و برده به بردگی مشغول باشد. افلاطون در رساله قوانین تساوی طلبی را در این ضابطه جمع بندی می کند که : سلوک برابر با نابرابران لزوما بیعدالتی به بار می آورد. و همچنین در رساله جهموری برای نیشخند زدن به دموکراسی چنینی می گوید: دموکراسی یعنی برابری را یکسان در میان برابران و نابرابران ، توزیع کردن. عدالت یعنی در جای خود ماندن و خویشتن داری یعنی جای خود را دانستن. افلاطون از ستایشگران اسپارت بود و مانند تمامی میلیتاریستهای توتالیتر می نویسد: بزرگترین اصل این است که هیچ کس، چه مرد وچه زن، بدون رهبر نباشد. یا ذهن کسی بدین خوی نگیرد که، خواه به انگیزه حمیت و غیرت وخواه از سر شوخی و بازی، بگذارد شخص به کاری به ابتکار خود دست بزند. بلکه در جنگ وصلح مکلف است چشم به رهبر خود داشته باشد و با وفاداری از او پیروی کند. حتی در کوچکترین امور نیز تحت رهبری او باشد... در یک کلمه باید به عادت طولانی، نفس خویش را آموزش دهد که هرگز در خواب هم نبیند که مستقل عمل کند. بدینگونه عمر همگان تماما به طرز مشترک یا جمعی سپری خواهد شد. هیچ قانونی نیست و هرگز در آینده هم نخواهد بود، که برتر از این باشد...پس می بینیم که افلاطون یک شاخص نهایی برای سنجش مصلحت دولت بیشتر نمی شناسد. هر چیز که مصالح دولت را پیش ببرد، خوب و توام با فضیلت و عدالت است و هر چیز آنرا تحدید کند بد و شرارت آمیز و خلاف عدالت است.آئین اخلاقی افلاطون آیینی است بر پایه اصالت سود جمعی و معیار اخلاق، مصلحت دولت است. این یعنی نظریه جمعی قبیله ای یا توتالیتر: خوب آن چیزی است به به نفع من یا مصلحت گروه من باشد. [ به عقیده ی من همینقدر برای اینکه خواننده گرامی را به چالش بازشناخت افلاطون، انداخته باشم کافیست. اینکه تئوریزه شدن قدرت چگونه و بدست چه کسانی در تاریخ انجام گرفته بسیار مهم بوده و تا امروز نیز ادامه دارد. نظریات افلاطون در دیگر شاگردانش نیز نمود خاص دارد که به آنها نیز خواهیم پرداخت]

۷ نظر:

Abshar گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
khakiasmani گفت...

یوگی بدون گورو
آدمیزاد از هر دانش کهنی که بی نیاز باشه، ماجرای فلسفه ، ماجرای دیگریست
همه ی اون کتاب هارو دارم یکجا و خلاصه این جا می بینم ، اون هم به زبان شما و این خیلی لذت بخشه
ممنون ؛)بسیار

ناشناس گفت...

درود بر شما
از پیام شما سپاسگزارم.
وبلاگتان بسیار خواندنی است باید وقت بگذارم.

تاریخ تحولات اجتماعی از مطالب مورد علاقه ام است.
نظریات اشو را هم می خوانم.

شاد و تندرست باشید

پــروانه گفت...

با سپاس فراوان
هنگامتان خوش
پروانه اسماعیل زاده

ناشناس گفت...

سلام امین خان
واقعا بابت این همه زحماتت برای این نوشته نمی دونم چی بگم !!!
سبز بودید در لحظه ی دیدار و سرخی خودتون رو هدیه کردید به ما
ممنونم
داودی

ناشناس گفت...

آقای داودی عزیز، ممنون از توجه شما به این نوشته. امیدوارم بتونم تو این خلاصه نویسی حق مطلب رو ادا کنمو مورد استفاده قرار بگیره.

مرسده گفت...

سلام
براتون عكسهاي فيگوراتيو (چند تا نمونه ايميل كردم. آيا به دستتون رسيد؟