۱۳۸۶ اسفند ۲۷, دوشنبه

برای چیستا

زیبایی مدام مجذوبم می کند، خاصه آنجا که نزدیکِ نزدیک ترین زشتی می بینمش. بهانه ای برای نگریستن به آن لازم نیست. بی هیچ گونه دلیلی، تو را به خود می خواند. به همراهت در این سفر بنگر. به جایی که در آن زاده شده. به مهربانی اش؛ با کوچکترین آگاهی از درد مندی انسانی ، لب به دندان می گزد. به اطرافیانت. به دوستانی که از آنها در نوشته هایت سخن می رانی . به طبیعت .به رابطه ی با مادر و پدر. دلتنگی برای کسانی که از تو دورند . کتابخانه ات. به سال گشت هم پیمانی ات. به رویاهایت. به اندیشه هایت که چه می خواهی برای شکوه هر چه بیشتر این میمهانی گذرا. به قطعات موسیقی. به بازی سایه و نور پس از بالا رفتن پرده نمایش. به زیبایی کلمه ای که آفریده ای بنگر. شادی شهید.... کمی دقت کن . لحظه ای به تماشا بنشین. به مراقبه . صدای جشن و سروری که سراسر هستی را فرا گرفته می شنوی؟ تو نیز بخند و به پایکوبی برخیز.... شنیده ام که کل هستی یک شوخی است. یک لطیفه است؛ یک بازی است. روزی که این را فهمیدی به خنده می افتی و این خنده به سراسر پهنه کائنات گسترش خواهد یافت...

۲ نظر:

chista گفت...

مرسی .... از مهرت و از یادآوری زیباییِ بهانه های بزرگ شادمانه زیستن. همه در تکاپوییم که این شوخی گاه تلخ و گزنده را به اندکی شهد بیاراییم یا در تلاش که اندکی ،تلخی ها را بزداییم یا فراموش کنیم اما گاه بسیار دشوار است ... -با شادی تاب آوردن این شوخی بسیار دشوار است-....خودت بهتر می دانی .
به یادِ شعری از شهرام افتادم که بسیار دوست می دارم
:
ستارگانِ دوردست هزاران سال است که مرده اندو .... نورِ مجازی شان ...آخرین شوخی ِکردگار است

یوگی بدون گورو گفت...

براستی شعر زیبایی است و من همانقدر دوستش دارم. اما شوخی نور مجازی ستارگان میلیون ها یال پیش مرده را که تجسم می کنم، بسیار زیبا و هیجان انگیز است. به تمامی خالق زیبایی هستیم ، حتی در تصویر سازی غمناک بار هستی و می انگارم از آن گریزی نیست