۱۳۸۹ مرداد ۲۱, پنجشنبه

کارگاه داستان / قسمت پایانی :

رمان

رمان مهم ترین و معروف ترین شکل تبلور یافته ادبی روزگار ماست.

رمان با دون کیشوت اثر سروانتس اسپانیولی به سال(1615-1606) تولد یافته است و با رمان شاهزاده خانم کلو نوشته مادام دولافلیت(1693-1634) و با رمان های آلن رنه لوساژ (1747-1668) فرانسوی به خصوص اثر مشهورش ژیل بلاس بنیاد آن ریخته شد و با رمان های نویسندگانی چون دانیل دوفو و سامودل ریچاردمن و هنری فیلدینگ انگلیسی رو به تکامل گذاشت.

نویسندگان در رمان، شخصیت ها را از نمونه انسان واقعی می آفرینند و عکس العمل آنها را در برابر اعمال و رفتار خودشان و شخصیت های دیگر به نمایش میگذارند.
خصوصیات درونی و روانی آنها را در برابر وقایع ترسیم میکنند و نشان میدهند که شخصیت های داستان چه میکنند و چه می اندیشند، خلاصه نمونه ای از انسان واقعی را با همه خصوصیات روحی و عاطفی می آفرینند.

یک نویسنده جدی فاش نمیکند که قهرمانانش از چه چیزها یا از چه کسانی ساخته شده اند. وانگهی، یک شخصیت رمانی، هرگز فرد واحد و مشخصی نیست بلکه نوعی ترکیب است، آمیزه ای است از اشخاص گوناگون که رمان نویس با آنها سر و کار داشته است. وقتی آنها را از آن خود ساخت، بله، درست از همین لحظه، پاسداری از آنها را شروع میکند. شرم دارد اصل و ریشه آنها را فاش کند. از اواخر قرن هفده به بعد بر اثر تحولات و تکامل جامعه بورژوایی، رمان رونق بسیار یافت. شاید یکی از دلایل رواج و رونق آن، شکل ساختمانی و محتوای واقعی آن بود که هم خواندنش موجب تفریح میشد و هم خواننده از خواندن آن، اطلاعاتی کسب کرده و میتوانست در خلوت رمان را بخواند و خود را سرگرم کند و در این حال بر سواد و معرفت خود نیز بیفزاید.

رمان نویسان بزرگ، رمان نویسانی فیلسوف هستند، یعنی خلاف نویسندگانی که میخواهند مطالبی را به اثبات برسانند عمل کرده اند مانند بالزاک، ملویل، استاندال، داستایوسکی، پروست، مالرو، کافکا....درست همان انتخابی که اینان کرده اند تا به کمک تصاویر بنویسند نه به یاری استدلال، نشان دهنده نوعی اندیشه مشترک میان آنهاست؛ اندیشه ای که به یقین میداند که اصل توضیح بی فایده است اما به پیام اموزنده ظاهری محسوس، ایمان دارد.

تعریف رمان
رمان داستانی است که بر اساس تقلیدی نزدیک به واقعیت، از آدمی و عادات و حالات بشری نوشته شده باشد و به نحوی از انحاء، شالوده جامعه را در خود تصویر و منعکس کند.

ویلیام هزلیت

این تعریف در کل به تمام رمان های واقع گرایانه قابل تطبیق است، مثل چشمهایش، سووشون، همسایه ها، شوهر آهوخانم..... اما بر رمان های تمثیلی و سمبلیک و تخیلی "فانتزی" قابل تطبیق نیست. مثلا شازده کوچولو، قصر، بوف کور،.... این رمان ها بر اساس تقلیدی از واقعیت ساخته نشده اند، بلکه شخصیت های رمان مخلوق مخیله نویسنده است و وقایع و فضا و رنگ "اتمسفر" حاکم بر محیط داستان جنبه تمثیلی و نمادگرایانه "سمبلیک" و کنایی دارد.

دی اچ لورنس
کتابی روشن از زندگی که میتواند با گسترش و هدایت عمیق ترین جریان های احساس به یاری ما برخیزد تا به وحدت و صلابت تازه هستی برسیم. کتاب ها زندگی نیستند. آنها ارزشی در فضای اثیری می افکنند. اما رمان ها در حکم عاملی تکان دهنده میتوانند سراپای هستی آدم زنده را به لرزه اندازند. این لرزه میتواند نیرومندتر از ارزش شعر، فلسفه، علم یا کتاب های تکان دهنده دیگر باشد.

۱ نظر:

صوفی گفت...

خوشحالم که به نتیجه رسیدم،
زندگی من بیشتر به رمان شبیه است تا دیگر سبکها؛ ... تقلیدی نزدیک به واقعیت، از آدمی و عادات و حالات بشری..