۱۳۸۹ مرداد ۲۱, پنجشنبه

کارگاه داستان / قسمت چهارم :

وجوه اشتراک داستان کوتاه با رمان:

الف-مضمون و درون مایه(تم)
ب-تاکید بر مساله یا شخصیتی که نویسنده میکوشد توجه خواننده را به آن معطوف کند.

ج-کشمکش یا برخورد و رویارویی شخصیت با دیگران یا اندیشه ای و یا...

د-بحران (Crisis) نقطه ایست که نیروهای متضاد برای آخرین بار با هم تلاقی میکند و واقعه داستان را به اوج و بزنگاه (Climax) میکشاند و موجب دگرگونی میشود، در شخصیت داستان و یا در جهت داستان.

ه-زاویه دید (View Point): زاویه دید ممکن است درونی باشد Internal زاویه دید اول شخص. و ممکن است بیرونی باشد External. در واقع راوی داستان، از بیرون مسائل را میگوید، یعنی دید سوم شخص دارد.

اختلاف داستان با طرح:

اختلاف اساسی طرح با داستان این است که طرح از اوضاع و احوال حرف میزند و داستان از وقایع و حوادث. طرح تاکیدش بر چگونگی چیزی و مکانی و شخصی و... است، اما تاکید داستان بر آنچه وقوع یافته یا وقوع خواهد یافت است. از اینرو طرح به طور مشخصی، جنبه توصیفی دارد و داستان خط واقعه ای را دنبال میکند. طرح غالبا گرد محور، صحنه مجرد یا شخصیت مجردی میگردد و خصوصیات آنها را ترسیم و توصیف میکند. صحنه و شخصیتی که خصوصیات ممتاز و جالب توجهی داشته باشد.
فرق قصه با طرح:

قصه بر نقل و روایت استوار شده است و طرح هرگز توجهی به نقل و روایت ندارد و به توصیف میپردازد و ترسیم میکند. قصه فاقد پی رنگ است و طرح فاقد پیرنگ گسترش یافته. بنیاد قصه بر حوادث خلق الساعه و خارق العاده گذاشته شده است و در طرح، حادثه ای وجود ندارد.

این طرح با آنچه آن را Sketch مینامیم، فرق میکند.

ارکان داستان کوتاه:

1- شرح Exposition
2- گسترش Development
3- نمایش حاصل داستان Drama
مثال از ارکان داستان کوتاه:

شرح- حاوی آنچه خواننده باید بداند
اسب سواری، مرد افلیجی را سر راه خود دید که از او کمک میخواست. مرد سوار دلش به حال او به رحم آمد. از اسب پیاده شد و او را از جا بلند کرد و بر اسب نشاند تا او را به مقصد برساند.
گسترش- حاوی آنچه مضمون و درونمایه داستان است. داستان به سمت تکامل و اوج میرود.

مرد افلیج، بر اسب که نشست، دهنه اسب را کشید و گفت من اسب را بردم و با اسب گریخت. اما پیش از آنکه از صدارس دور شود، مرد سوار در پی او فریاد زد، تو تنها اسب را نبردی، جوانمردی را هم بردی. اسب برای تو، اما گوش کن ببین چه میگویم.
دراما یا حاصل داستان- درونمایه داستان در آن تحقق یافته است.

مرد افلیج اسب را نگه داشت. مرد گفت هرگز به هیچ کس نگو چگونه اسب را به دست آوردی، چون میترسم که دیگر هیچ سواری به پیاده ای رحم نکند.

ایلیا اهرنبورگ-نویسنده روس

خواندن به نوبه خود یک جریان خلق و ابداع است. خواننده هنگام خواندن یک رمان کاری نزدیک به کار نویسنده انجام میدهد و با تخیل خود متن داستان را کامل میکند.
آنتوان چخوف
وقتی میخواهیم غم انگیزی چیزی را نشان بدهیم، خود آن چیز را دقیق تصویر میکنیم نه اینکه آن چیز را غم انگیزانه توصیف کنیم و با اضافات و توضیحات بخواهیم که غم انگیزی آن را به خواننده تحمیل کنیم. اگر کسی میخواهدمردمان ناخشنود را توصیف کند و دلسوزی خوانندگان را نسبت به آنها برانگیزاند، باید در نوشتن خونسرد و بیطرف بماند و زمینه ای فراهم آورد که در برابر آن، ناراحتی شخصیت هایش بتواند با برجستگی بیشتری مشخص شود، در این صورت شاید موفق شود. نویسنده ممکن است هر قدر دلش میخواهد برای شخصیت هایش گریه کند و از وضع و حال بی سر و سامان آنها رنج ببرد، اما باید این موضوع را از خوانندگانش پنهان کند، چون داستان فقط هنگامی موثر واقع میشود که عینیت داشته باشد. بیطرفانه نوشتن در بسیاری اوقات، بر ذهن و تخیل خواننده بیشتر موثر واقع میشود. این از شگفتی های روح آدمی است که تاثیر غیرمستقیم را بیشتر میپذیرد تا تاثیری که مستقیما بر او اعمال میشود.

ا.ای.کوپر
داستان کوتاه و فیلم، هر دو بیانگر یک نوع هنرند. هنر بازگویی داستان، با اشاره های ظریف یا ضربه های سریع و لحظه های القایی. هنری که در آن ظریف کاری و توضیح و تفسیر، زاید و کسل کننده و مزاحم است.

فرانک اوکانر
داستان کوتاه، در ذات خود با قربانیان زندگی، یعنی با تحقیرشدگان، زخم خوردگان، درماندگان و از خود بیگانگان سر و کار دارد.

هیچ نظری موجود نیست: