۱۳۸۷ آبان ۲۶, یکشنبه

هنوز مانده تا...


قطعه ای از کتاب ِ بیگانه ای در دهکده اثر مارک تواین رو انتخاب کردم تا باهم مروری داشته باشیم که بزرگان چگونه می اندیشیدند و پشت نام بزرگ ِ بزرگان واقعی، چه وسعت نظری وجود داشته و چه رنجی را از جانب انسان ها متحمل شده اند. تنها بدلیل زیبا پرستی و عشق حقیقی به این جهان و... کودکان را خطاب قرار داده و امید تغییر را تنها از راه آموزش به این فرشته صفتان حقیقی، در دل ِ خود و کسانی که اینگونه زیستن را نمی پسندند، زنده نگاه داشتند...
... بعد تراشه های چوب را یکی پس از دیگری زیر ناخن هایش فرو کردند. او از شدت درد جیغ کشید.شیطان خم به ابرو نیاورد، ولی من تاب تحملش را نداشتم، ناچار از آن محل بیرون رفتیم. هوای تازه حالم را جا آورد و به طرف خانه راه افتادیم. من گفتم که عمل آن دژخیمان عملی حیوانی است.شیطان گفت: نخیر، این عمل انسانی است. نباید با استعمال نا بجای این کلمه به حیوانات توهین کنی؛ حیوانات مستحق چنین توهینی نیستند. و به همین ترتیب به صحبت ادامه داد: این اعمال برازنده ی نژاد پست و حقیر شما است که مدام دروغ می گوید ودعوی فضایلی می کند که از آن بویی نبرده و این فضایل را در حق حیوانات اشرف از خود، که دارای این فضایل هستند، منکر می شود. هیچ حیوانی هرگز مرتکب عمل بیرحمانه نمی شود. این عمل منحصر به کسانی است که قوه تمیز اخلاقی دارند. حیوان وقتی که آزاری می رساند، در کمال معصومیت این کار را می کند. عمل او تباه نیست؛ برای آن آزار نمی رساند که به صرف آزار رساندن لذت ببرد. این کاری که فقط از انسان سر می زند. موجب ومسبب آن هم همان قوه تمیز اخلاقی کذایی اوست! قدرتی که وظیفه اش عبارت است از تمیز دادن بین صواب و خطا. با داشتن این اختیار که هر کدام را خواست انتخاب کند. ولی می خواهم بدانم انسان از این قدرت چه استفادهای می کند؟ البته همیشه انتخاب به عمل می آورد، اما در ده مورد، نه مورد را خطا انتخاب می کند. اصولا خطا نباید وجود داشته باشد و اگر حس اخلاق نبود وجود خطا ممکن نبود. مع ذالک این انسان به قدری نفهم وکودن است که نمی تواند درک کند که همین قوه تمیز اخلاقی است که او را به سافلترین درجه موجودات زنده تنزل می دهد و مانند طوق لعنتی است که همیشه به گردن دارد...
خوب که نگاه کنیم نیچه نیز در اراده ی معطوف به قدرت نیز به یادمان آوردن که اخلاق که قانون دست نوشته ی انسان است، چگونه ایرانیان باستان را به زوال کشاند و... آیا زمان آن نرسیده که به نسبی بودن اخلاق، تاثیر جغرافیا و فرهنگ بر آن و ... بیاندیشیم؟ سالهاست که از مرگ مارک تواین می گذرد و در مدارس به کودکانمان، همان را می آموزند که ما آموختیم و جالب اینکه،همه گی در صدد تغییر هستیم. این دور باطل تا کجا؟ تا چه زمان کودکان را بدست این دژخیمان ِ روح، بسپاریم؟ خوشا آنان که تنها با سوالی از خود، دانستند که چیزی برای کودکی که زاده نشده، ندارند و از این عمل سرباززدند تا لااقل به خود برسند... چرا یکدیگر را می آزاریم؟ چگونه از رنج دیگری لذت می بریم؟ به گریه واداشتن دیگران بسیار ساده است و لیکن لبخندی به لب دیگری نشاندن را بیازماییم، قهقهه که مقالی دیگر دارد... بسیار بیش از این باید بیاندیشم. خودم را می گویم. تا چون حیوان بی ریا زیستن، راهی بس طولانی دارم... بی جهت نام انسان به خود گرفته ام...


۲ نظر:

khakiasmani گفت...

بخواهیم اگر
خنده بر لب انسان نشاندن سخت نیست
اسن روزها آدمی به هرچیزی می خندد
یادمان رفته که شاد بودن چقدر سلده است
بهترین ها

مرسده گفت...

در واقع اگر به اينها بيانديشيم، تنها بيانديشيم ديگر از ايمان يا هر چه كه پاكان مي نامندش پتكي نميسازيم تا بر سر ديگران بكوبيم. اگر تنها مي انديشيديم خود را دچار آن سايهچاله ها مي ديديم و از خجالت سر بر نمي آورديم تا چه حد كه به قضاوت ديگران بنشينيم.
تنها اگر مي انديشيديم و اگر مي انديشيديم و اگر مي انديشيديم....
وقتي به اين جملات تو فكر مي كنم ناخود آگاه مي خواهم كه عصيانگر شوم و بتازم به هر آنچه كه "انسان" را مقيد هيچ مي كند به هر هذياني كه در قهقهه هايش خود را برتر از ديگران متصور مي شود ....
سخن كوتاه...