۱۳۸۷ آبان ۱۴, سه‌شنبه

تا کجا


شاید بهتره دیگه منتظر تو نباشم و برم بخوابم. داشتم فکر می کردم،این چند سال با تو بودن چقدر لذت بخش بود؛ فقط میمونه اینکه چرا من همیشه در حسرت بودن ِ با توام و ...


۲ نظر:

ناشناس گفت...

چوك و چوك !...
گم كرده راهش در شب تاريك
شب پره ي ساحل نزديك
دم به دم مي كوبدم بر پشت شيشه

شب پره ي ساحل نزديك !!
در تلاش تو چه مقصودي است ؟
از اطاق من چه ميخواهي ؟

شب پره ي نزديك ساحل نزديك با من (روي حرفش گنگگگگگگ)
مي گويد:

چه فراوان روشنايي در اطاق توست
بازكن در بر من
خستگي آورده شب در من !
...

صوفی گفت...

انتظار و امید کجا ملاقات می کنند؟
آخه انتظار استخونهارو خشک می کنه ولی امید...
انتظار مثل شمع زیر بارون ولی امید...
انتظار مثل حرف نگفته است، مثل بغض نترکیده،دردش مثل درد زایمان ولی امید...