۱۳۸۸ مرداد ۱۷, شنبه

تو - او

«تو» درون خود، آشنایی دارد و این آشنایی مرا می آزارد. «او» آشنا نیست. «او» نزدیک نیست. «او» دور است ولی من و «او» یک صدائیم و یک فریاد در گلو داریم. به آشنایی نیازی نیست. آشنایی، گاه مزاحمت است؛ گاه دیوار؛ گاه تکرار و حتا گاه دروغ. « تو» می خواهد بماند اما نمی تواند؛ تلاشی مذبوحانه و ناگاه، عصیان خستگی و فروریختن چهره ی گذشته که به آسانی از برابر چشمان ِ اینک، نمی گذرد. لحظاتی که دیگر همان لحظه ها نیستند. اما «او» دور تر است و نزدیک تر. برای رهایی از «تو» بهترین جایگزین، «او»ست. «او» در بند هرچه باشد، من آزادم، اما «تو» تداوم آزاری است، برخاسته از گمانِ ِ نزدیکی . دیگر نیازی به «تو» نیست. می خواهم ما شدن را تجربه کنم، ولی دیگر نه با «تو». «او» برای ما شدن کافیست. با «او» ما می شوم حتا بدون آشنایی؛ حتا...

۱ نظر:

chista گفت...

زيبا اشاره كردي
اين خيزش اگر هيچ هم نداشته باشد و به هيچ نيانجامد كه قطعا اينگونه نيست ، ماشدن را به ما آموخت و تجربه شيرين ِ من - تو - او : ما ، در اين روزگار قحطي ِ ماشدن ها را چون سوغاتي شيرين به ما ارزاني داشت كه كاش به آساني از دست ندهيمش